انسان وقتي درباره مقام و منزلت حضرت سلمان فكر
ميكند اين سوال به ذهنش خطور ميكند كه سلمان به درجه«منا اهل البيت» رسيد و هيچ
كدام از اصحاب رسول گرامي به اين درجه نائل نشدند؟
امام صادق(ع) ميفرمايد: سلمان نه درجه از ايمان
را پيمود و بسياري از اصحاب خود رسول گرامي حتي يك درجه از آن را نپيمودند. سلمان
به مقامي رسيد كه ابوذر و مقداد و ... هم به آن مقام نرسيدند؛ او از اصحاب رزم
نبود؛ يعني به جبهه ميرفت و در جنگ شركت ميكرد، اما همانند مالك و عمار در
رزمآوري شهره نيست و تاريخ براي ما نقل نكرده است.
حضرت سلمان در زمان خليفه دوم به استانداري مدائن
منصوب شد. وي اجازه ولايي اميرالمومنين(ع) را نيز داشت و خدمات شايسته و
فراوانكرد. نوشتهاند كه وقتي سلمان از دنيا رفت اميرالمومنين(ع) از مدينه به
مدائن آمدو او را غسل و كفن و دفن نمود.
من وقتي فكر ميكردم كه چرا سلمان(ره) به اين مقام
رسيد، به جملهاي بسيار مهم، كه براي جلسه ما هم خيلي مفيد است- برخوردم و آن اين
كه راوي نقل ميكند كه: هنگام مرگ در بالين سلمان بودم ديدم كه گريه ميكند، گفتم:
آقا! چرا گريه ميكني؟ تو كه به درجه «منا اهل البيت» رسيدهاي و بعد از مرگ وارد
بر رسول الله و اهل بيت ميشوي؟ سلمان در جوابم فرمود: روايتي از پيامبر(ص) به
يادم آمد و مرا منقلب كرد، كه فرمود:
نجا المخفون وهلك المثقلون؛[1]
سبك باران رستگارند و سنگين باران در هلاكت.
راوي ادامه ميدهد كه: به ساختمان آقاي استاندار(سلمان) نظر
كردم و ديدم كه استانداري او يك مغازه كرايهاي است كه آنجا، هم محل كارش است و هم
منزلش.(معلوم ميشود زن و بچه نداشته يا آنان را پيش خود نبرده است). ديدم يك
پوستيني انداخته و روي آن خوابيده است كه اين پوستين، هم فرش او است و هم
رختخوابش. يك كاسه گلي دارد كه در غذا خوردن از آن استفاده ميكند. و يك آفتابه
گلي براي تطهير و وضويش. يك قلم و دوات هم براي خدمت كردن به جامعهاش. با اين وضع
و حالشش مينالد و ميگويد سنگين بارم، سنگين بارم.
سلمان بايد به درجه«منا اهل البيت» برسد چرا كه
عجب ندارد، اگر چه تمام عمرش را عبادت كرده و بنده مطيع خدا بوده،اما باز خود را
مقصر ميداند.
پي نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج74،ص55.